(2669)گفت اُدخُل فِی عِبادی، تَلتَقی |
|
جَنّةً مِن رُؤیَتی یا مُتّقی |
(2670)عرش با آن نور با پهنای خویش |
|
چون بدید آن را برفت از جای خویش |
(2671)خود بزرگی عرش باشد بس مدید |
|
لیکن، صورت کیست چون معنی رسید؟ |
(2672)هر ملک میگفت ما را پیش از این |
|
الفتی میبود بر روی زمین |
(2673)تخم خدمت بر زمین میکاشتیم |
|
زآن تعلق ما عجب میداشتیم |
(2674)کین تعلق چیست با این خاکمان |
|
چون سرشت ما بُده ست از آسمان |
(2675)اُلف ما انوار، با ظلمات چیست ؟ |
|
چون تواند نور با ظلمات زیست؟ |
(2676)آدما آن الف از بوی تو بود |
|
زانکه جسمت را زمین بُد تار و پود |
(2677)جسم خاکت را از اینجا بافتند |
|
نور پاکت را در اینجا یافتند |
(2678)اینکه جان ما ز روحت یافته ست |
|
پیش پیش از خاک، آن میتافته ست |
(2679)در زمین بودیم غافل از زمین |
|
غافل از گنجی که در وی بُد دفین |
اُدخُل فِی عِبادی، تَلتَقیجَنّةً مِن رُؤیَتی یا مُتّقی: داخل شو ای پرهیزکار در میان بندگان من، تا از دیدار من، بهشت را دیده باشی. این کلام مولانا بر گرفته از آیات سورهْ فجر است که:«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً.فَادْخُلِی فِی عِبَادِی.وَادْخُلِی جَنَّتِی»ای جان به حق آرام یافته! به پروردگارت باز آی، تو از خدا خشنود، و خدا از تو خشنود به جمع بندگانم پیوند و به بهشت کرامتم اندر شو. [1]
عرش : مطابق تعریف متقدمان جسمى است که بر همهى اجسام احاطه دارد و بدین تعریف، مطابق است با فلک اطلس و محدد الجهات در اصطلاح حکما که حدود عالم جسمانى بدان منتهى مىگردد و فلک نهم است در فرض منجمان و علماء هیئت، و بعضى گفتهاند یاقوتى است که از نور خدا مىدرخشد و بهر حال از جنس صورت است بدین جهت در عظمت دل مومن که از جنس معنى است گم مىشود و با آن در خور مقایسه نیست. براى مقایسه دل و عرش از نظر صوفیان.[2]
چون بدید آن را: یعنی وقتی عرش خدا، گنجایش دل مومن را دید، تکان خورد.
از جاى رفتن: تکان خوردن.
مدید: کشیده، ممتد، پهن و گسترده.
تعلق: یعنی وابستگی ودلبستگی.
الف: مخفف الفت بمعنى دوستى و خوگرى.
اُلف ما انوار، با ظلمات چیست ؟: گفت? فرشتگان است: ما با وجود خلقت آسمانی و نورانی خود، چرا به خاک تیره دل بستهایم؟
از اینجا بافتند: یعنی از خاک، از زمین وعالم ماده.
در اینجا یافتند: یعنی عالم ملکوت، عالم غیب ومعنا.
حق تعالی فرمود: داخل شو ای پرهیزکار در میان بندگان من، تا از دیدار من، بهشت را دیده باشی. این کلام مولانا بر گرفته از آیات سورهْ فجر است که:ای جان به حق آرام یافته! به پروردگارت باز آی، تو از خدا خشنود، و خدا از تو خشنود به جمع بندگانم پیوند و به بهشت کرامتم اندر شو.
عرش که بر تمام عالم احاطه دارد، وقتی که عظمت دل مؤمن را با خود قیاس کرد، از جای خود برفت و تکان خورد. بزرگی عرش بسیار گسترده است، اما بههرحال، عرش هم جزو عالم صورت و عالم ماده است و با همهْ عظمت، بزرگی عالم معنا و عالم غیب را ندارد."دل مومن"، دل صنوبری و مرکز گردش خون نیست، چیزی از جنس معانی است. بنابراین، از عرش هم بزرگتر است .
فرشتگان میگویند: ما پیش از خلقت آدم، احساس میکردیم که به زمین دلبستگی داریم و تعجب میکردیم که ما با وجود خلقت آسمانی و نورانی خود، چرا به خاک تیره دل بستهایم؟ پس از آفرینش آدم، دانستیم که آثار کمال و عظمت او، ما را به زمین دلبسته میکند. ابتدا ما در زمین بودیم، ولی از گنجی که در آن مدفون بود، غافل بودیم. وقتی از جانب حق فرمان آمد تا از اقامتگاه زمین به ملکوت سفر کنیم، از این جابهجایی، کام ما تلخ شد و غمگین شدیم و زبان به اعتراض گشودیم.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |